آن‌شب تو در یاد من بودی

Zelzeleh8Rishter

own

     آن‌شب تو در یاد من بودی.
    نپرس چطور.
    نگو مگر بی‌خاطره‌گی هم یاد می‌آورد.
    این‌ها را گمان من این است که می‌دانی.
    بعد تو آمدی.
    تو انگار آن‌قدر در یاد من قوی بودی که آمدی.
    بگذار نگویم خیال.
    بگذار نگویم تصور.
    یاد، آخر، چیزِ دیگری ست.
    یاد یک حجمی از تعلق گنگ دارد.
    یاد دل‌وار‌تر از خیال است.
    یاد انگار چنگ می‌زند و تکه‌یی را جابه‌جا می‌کند در درون.
    آن‌شب تو در یاد من بودی و تا آستانه‌ی همین کلمات آمدی.
    آن حال من نه از هوای پشت شیشه بود، نه از درد توی شانه و نه از خالی بی‌پیرِ درون.
    تو در یاد من بودی
    نپرس
    ….



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت13:12توسط Zelzeleh8Rishter | |